التماست می کنم ای رب عرش

ساخت وبلاگ
از جفای بی وفایی سوختم

از غم درد جدایی سوختم

بی وفایی را ز گل آموختند

بلبلان را از غم خود سوختند

در غم تو با دل خود چون کنم

از غم لیلی دلم مجنون کنم

خوش به حال هر که در ماه رجب 

اول شب آخر شب نیمه شب

رو کند سوی خدای مهربان

از زمین دل کنده سوی آسمان

آسمان پر از ستاره در شب است 

ذکر یاران در دل شب یارب است 

 تو کجایی با تو گویم راز دل 

کاش می شد بشنوی آواز دل 

تو کجایی بوسه بر پایت زنم

ای فدای تو سر و پا و تنم 

بی تو من آواره صحرای غم

اشک می ریزم پی دریای غم

رخ نهان کردی مرا تا بشکنی 

رخ عیان کن ای که گل پیراهنی

بوی گل می آید از پیراهنم

تا نسیم توست در جان و تنم

دل خرابی می کند از هجر یار

بی قرارم بی قرارم بی قرار

تا تو رفتی روزهایم شب شدند 

اشک هایم نغمه یارب شدند

آسمان پر شد زسوز و آه من

در زمین خون شد دل گمراه من

تیر آهم آسمان را پاره کرد 

کی توانم زخم دل را چاره کرد 

گر خدا خواهد شوم از غم جدا

من خدا خوانم خدا خوانم خدا

هر که را توفیق یارب داده اند 

هر که را اشک دل شب داده اند 

حرف جانش را اجابت می کنند 

درد هایش را طبابت می کنند 

هر که را شکر خدا توفیق شد

وعده ی شکر خدا تصدیق شد

شکر ، لطف حق فراوان می کند 

کفر ، جان را عبد شیطان می کند 

حاصل کفران نعمت رنج هاست 

حاصل شکر الهی گنج هاست 

خوش به حال هر که او را شاکر است 

منعمی را که به هر جا حاضر است

باز هم امشب پناه دل تویی 

مثل هر شب حل هر مشگل تویی

ذره ای خاکم خدایا روی فرش

التماست می کنم ای رب عرش

نجوا...
ما را در سایت نجوا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hojat-faramarzia بازدید : 158 تاريخ : سه شنبه 14 خرداد 1398 ساعت: 15:48